خاله بازی

ساخت وبلاگ
پسرک یک پسر بچه شیطان و پر جنب و جوش است.خیلی به پسربچه های امروزی شبیه نیست. پسر بچه هایی که گیم بازی,  می کنند، تپل و آرام هستند. مرا یاد بچگی های خودمان می اندازد. انرزی اش تمام نشدنی است. .... انتخاب بازی  با  پسرک از کارهای سخت است. بازی که حوصله اش را سر نبرد، هیجان داشته باشد و خاله بازی...ادامه مطلب
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 95 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:15

بوی کچاپ ذرت بو داده همه جا را پر کرده است.صدای خش خش بسته می آید. پسرک مثل فشنگ می دود توی فضای تاریک راهرو. (نمی داند که نور اتاق خواب پدر، راهرو را  کمی روشن کرده است!) دو تا ذرت توی دهانش می چپاند و با کلی هیجان و خوشحالی دوباره به اتاق بر می گردد  و دراز می کشد. صدای خنده های نخودی  از ته دلش، ذهنم را می برد.  .... می خواهیم برویم دستشویی. می گویم دستت را هم بشور نمی دانم چرا بوی کچاپ می دهد؟ چشمانش برقی می زند . لا به لای خنده هایش می گوید: نفهمیدی داشتم ذرت می خوردم! ... شب که خوابید بسته ذرت و قیچی باز کننده بسته ذرت را برداشتم. پتو را رویش کشیدم. هنوز ذهنم پی خاله بازی...ادامه مطلب
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 307 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16

تخت اتاق خواب  را جابجا کردیم.
به تبع آن تغییرات اساسی در چیدمان اتاق خواب دادیم.
پسرک گفت: حالا که اتاق بابا را عوض کردید باید اتاق من را هم عوض کنید.
...
تخت اتاق پسرک را هم جابه جا کردیم.
داشتیم وسایل را می چیدیم که خیلی معترضانه گفت:
مگه اتاق شما است که دارید می چینید. با سلیقه خودم بچینیم.
...
نتیجه کار خوب بود.
گرچه باب میل ما نبود.
پسرک راست می گفت: اتاق خودش است!
خاله بازی...
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 327 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16

دعای تحویل سال پسرک:
خدایا همیشه با قطار زندگی مسافرت برویم.
...
بعدتر دو ذعای دیگر هم به دعای پسرک اضافه شد:
خدایا پسردایی زودتر بزرگ شود.
خدایا من زودتر بزرگ شوم.


خاله بازی...
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 359 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16

با پسرک داریم فوتبال بازی می کنیم.
دروازه من سه برابر دروازه پسرک است.
وقتی شوت می زنم داد می زند قطب! قطب!
قطب؟ یعنی چی؟
...
کلی فکر می کنم.
فهمیدم!!!
منظور پسرک اوت است! اوت!
...
چهارشنبه روز اسباب بازی خانه کودک بود.
پسرک توپ فوتبال جام جهانی را برده بود و فوتبال بازی کرده بودند.
اوت را همانجا شنیده است.
خاله بازی...
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16

پایه های میز اتاق پسرک شل است. 
قرار است پسرک پایه های میز را سفت کند.
خودم بارها سفت کرده ام ولی خوب سفت نمی شوند.
...
پایه های میز خیلی خوب سفت شده اند.
به پسرک می گویم چطور این قدر خوب سفت کرده ای؟
می گوید با آچار آلن!
...
آچار آلن؟
نشانم می دهد و توضیح می دهد که چه مواقعی باید از آن  استفاده کنم.
این همه مدت این وسیله کار راه انداز تو جعبه ابزار بود و من خبر نداشتم؟!
خاله بازی...
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16

وسایل را که از کارتن در آوردم، دستگاه قدیمی ضبط  و پخش صدا را دیدم.اول گذاشتم تو کارتن رد کردنی ها. دوباره بر داشتم. گفتم بدهم پسرک تا بازی کند. ... دکمه هایش را که فشار می داد، صدایش پخش شد. صدای چند سال پیش پسرک وقتی تازه حرف افتاده بود. صدای من و بابا وقتی شعر را تا نیمه می خواندیم و پسرک کاملش می کرد. قلبم ایستاد. انگار پرت شده بودم به زمانی خیلی خیلی دور. ... تاریخ ضبط  صدا  برای گذشته ای نزدیک بود. پسرک را نگاه کردم. خجالت کشیدم. جرا فکر می کردم  که خیلی بزرگ شده است.   مگر چند سال دارد؟ چند سال دارد که بعضی وقت ها با او جنگیده ام. جنگیده ام تا غذا بخورد. غذا خاله بازی...ادامه مطلب
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16

به پسرک گفتم برو کمی تو آب شنا کن. گفت نه نمی خواهم. می خواهم بروم تو قلعه ام. هر چی من و پدر اصرار کردیم که پسرک را همراهی کنیم  و با هم بازی کنیم، بی نتیجه ماند. از تعجب داشتم شاخ در می آوردم. مگر می شود بچه کنار دریا باشد و دلش آب بازی در دریا را نخواهد! گفتم بیا برویم دوست پیدا کنیم. گفت کی؟  اطراف را نگاه کردم. روبرویمان پسرکی تنها داشت شن بازی می کرد. لباس مناسبی به تن داشت. با اشاره به پسرک نشان دادم. وسایل شن بازیش را برداشت و رفت طرف پسر. صدایش آرام می آمد. با من دوست می شوی.... بازی شروع شد. اول شن بازی، بعد اوردن آب برای چاله شان، بعدتر ریختن آب رو سر هم و خاله بازی...ادامه مطلب
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 294 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16

پدربزرگم را آقا صدا می کردیم. آقا جان. آقا جان، جان ما بود. آقاجان  فوت کردند. در کمال  ناباوری. هیچ کس فکر نمی کرد اولین رفتن پیرمرد به بیمارستان، آخرین بار باشد. ... توی ماشین در راه بازگشت از خانه آقاجان جمله پسرک تنم را لرزاند: برای آقا یک صلوات! و بعد هم صلوات پر از غلط غلوطش که خیلی غرّا فرستاده شد. ... توی خانه همه نشسته ایم تا چای تلخ را بنوشیم. جمله اش چای را در کامم تلخ تر کرد: همه بگویید خدا رحمتش کنه! و بعد هم خدا رحمتش کنه پسرک که بلندتر از همه گفت. ... تکه های شکسته وانت کوچکش را از شیشه قطعات جدا می کند، مرتب می کند تا یک طوری وانت را رو به راه کند. جمل خاله بازی...ادامه مطلب
ما را در سایت خاله بازی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7manyekmadaram5 بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395 ساعت: 23:16